گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹

 

بهار و بوستان ما سر کوی تو بس باشد

چراغ مجلس ما پرتو روی تو بس باشد

برای نزهت ار وقتی بیارایند جنت را

مرا از هر که در جنت نظر سوی تو بس باشد

به خون خوردن میموزان دل ما را به خوان غم

[...]

اوحدی