گنجور

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » پایان شب

 

رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

غرق گل است بسترم از بوی او هنوز

دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید

نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز

از من رمید و جای به پهلوی غیر کرد

[...]

رهی معیری