گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد

خون ترحم از دم شمشیر او چکد

دارم گمان که نامهٔ عصیان شود سفید

ده قطره اشک از پی شست و شو چکد

احباب گلفشان به لب جویبار و من

[...]

عرفی
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴

 

گر نیم قطره ز دهان سبو چکد

بال فرشته فرش کنم که بر او چکد

امید را بکُش، به نهانی، که تا ابد

اشگ مصیبت از مژهٔ آرزو چکد

بعد از هلاک گر بفشارند خاک من

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱۷

 

چون چشم خوابناک که شوخی ازو چکد

از آرمیدن دل من جستجو چکد

آب حیات در قدح خضر خون شود

روزی که آب تیغ مرا در گلو چکد

از آب خضر تشنه لبان را شکیب نیست

[...]

صائب تبریزی