گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

خواهم که بوسم آن لب و روهم نمیدهد

من این طلب ندارم و او هم نمی دهد

در دست روزگار گل آرزوی من

ز آنگونه شد فسرده که بو هم نمی دهد

من آرزوی آب به دل سرد کرده ام

[...]

بابافغانی