گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷

 

بنگر که اشک دامن ما چون گرفته است

کو تیغ غمزه ای که مرا خون گرفته است

زلفش به دیده، مشت خیالش به طرف چشم

شستی فگنده خوش، لب جیحون گرفته است

ما می خوریم دم به دم از اشک، جام خون

[...]

امیرخسرو دهلوی