×
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۶۰
آبی که از این دیده چو خون میریزد
خونیست بیا ببین که چون میریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل میخورد و دیده برون میریزد
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸
دمبدم دیده که خون می ریزد
دل خون گشته برون می ریزد
دل یکی قطره خون دیده ازو
سیل خون این همه چون می ریزد
در تنم می فکند زلزله هجر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۰
باز اشکم به خیالت چه فسون میریزد
مژه می افشرم آیینه برون میریزد
هرکجا میگذریگرد پر طاووس است
نقش پایت چقدر بوقلمون میریزد
چه اثر داشت دم تیغ جفایتکه هسنوز
[...]