×
عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶
عقلی که کمال در جنون میبیند
بنیاد وجود، خاک و خون میبیند
چشمی که دو کون در درون میبیند
مشتی رگ و استخوان برون میبیند
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۳۹
از عشق تو جان من جنون می بیند
در سینهٔ من ازو سکون می بیند
در یک حالت دو ضد آرام و جنون
جان و دل من نگر که چون می بیند
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۹
خوشست این دیدهٔ روشن که غیر او نمی بیند
اگر بیند کسی غیرش بگو نیکو نمی بیند
اگر چه دیدهٔ احول یکی را دو نماید رو
بحمدالله که چشم من یکی را دو نمی بیند
به چشم او توان دیدن جمال بی مثال او
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۲
سخن من بسیست در عالم
جز بد او عدو نمی بیند
هر نکویی که هست در نظمم
دوست می بیند او نمی بیند
بی تکلف عدوی من کور است
[...]