گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و هفتم: در صفت خط و خال معشوق » شمارهٔ ۷

 

زین خط که لعل تو کنون می‌آرد

دل خود که بود که جان جنون می‌آرد

سبزی خط تو سرخ‌رویی من است

کان سبزه مرا خطّ به خون می‌آرد

عطار
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

عشق آشوب دل و جوش درون می‌آرد

گل این باغ نبویی که جنون می‌آرد

دارد آبی چمن عشق که یک قطره از او

مرغ تا خورد ز پا رشته برون می‌آرد

هر سر موی از آن زلف پریشان راهی‌ست

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۷۷

 

صحبت مردم افسرده سکون می آرد

آب استاده، ز پا رشته برون می آرد

صائب تبریزی