گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

منم با درد همزانو نشسته

ز ملک عافیت یک سو نشسته

کجا رفت آنکه می‌گفتیم شب‌ها

غم دل با تو رو در رو نشسته؟

درون دل خیال قامتت، راست

[...]

امیر شاهی
 

شاهدی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

خوشا شب تا سحر با او نشسته

فروزان شمع و رو در رو نشسته

صلاح و عقل را یک سو نهاده

ز غیر عشق او یک سو نشسته

نظر بر قامت چون سرو نازش

[...]

شاهدی