گنجور

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۳

 

کرده جا تا آن لب میگون به افسون در دلم

غنچه سان شد برگ گل هر قطرهٔ خون در دلم

می توانی ساقی از جامی روان بخشم شوی

مهربان شو می به ساغر کن، مکن خون در دلم!‏

سیر و دور وحشتم بیرون ز خود یک گام نیست

[...]

جویای تبریزی