گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۲

 

چو می دور ازان لعل میگون خورم

حریفان می لعل و من خون خورم

شدم ناتوان از غمش وین زمان

خورم غم که دیگر غمش چون خورم

مده عشوه گو کز غمش بی خودم

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۶

 

من کز غمت ز دیده می لاله گون خورم

گر بیتو لب بلب جام خون خورم

تلخ است زهر مرگ و ز هجر تو تلخ تر

بی شربت وصال تو این زهر چون خورم

عشقم چنان گداخت که هر کسل نگاه کرد

[...]

اهلی شیرازی