گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

مرا بر رخ از دیده خون آمد است

که اشک از چه بر من برون آمد است

کجا ایستد از چکیدن سرشک

که این شیشه ها سرنگون آمد است

دل آمد بخود در چه آن زقن

[...]

کمال خجندی