گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

تا دعوت دولت تو در گوشم شد

هر زهر که داد بخت بدنوشم شد

آن روز که گفته تو در گوشم شد

از نغمت پاک خود فراموشم شد

مسعود سعد سلمان
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱

 

گرچه از عشق بتان صبر و دل و هوشم شد

باز عاشق شدم آن جمله فراموشم شد

هیچ سروی نگرفتم به بر از یاد قدش

که نه در خون دل آغشته در آغوشم شد

چاک دامان قبا بر زده از من چو گذشت

[...]

اهلی شیرازی