گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶

 

چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد

دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد

شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت

ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد

بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را

[...]

عطار
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۵

 

عشق آمد و از سینه من جوش برآورد

گرد از من دل خسته مدهوش برآورد

در گوش گرفتم که دگر مهر نورزم

عشق آمد و این پنبه ام از گوش برآورد

فریاد که آن غمزه افسونگر جادو

[...]

جلال عضد
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

تا ذوق نوا بر لب من جوش برآورد

هر جا سرخاریست ز گل گوش برآورد

از ذوق بغل‌گیری آن قامت رعنا

هر مو به تنم چون مژه آغوش برآورد

آن شعله که در طور به موسی بنمودند

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴

 

هشیاریم از یاد تو بیهوش برآورد

بیهوشیم از خویش قدح نوش برآورد

هر جا که تماشای رخت باغ نظر شد

حیرت چقدر گل که ز آغوش برآورد

در دیده صاحبنظران موج غبار است

[...]

اسیر شهرستانی