گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

ز دل پروانه آهم به لب مأیوس می آید

مرا بوی چراغ کشته زین فانوس می آید

زده سیلی به روی نامه من دست اقبالش

که قاصد با لب خشک و کف افسوس می آید

نسازد برق همچون شمع مجلس گرم صحبت را

[...]

سیدای نسفی