گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۲

 

ای دوست مخور خون غم اندوزی چند

خوش باش و مده دل به بد آموزی چند

با ماه به وصال خود شبی چند بساز

کاین حسن نماند بجز از روزی چند

مجیرالدین بیلقانی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۵٠

 

مرد دنیا طلب از غایت نادانی خویش

ببرد با خود از اینجا چو رود سوزی چند

من از آن رندم و قلاش که ناخوش بروم

از مقامی که در او دم زده ام روزی چند

هر که میراث مرا بیند ازین پس گوید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

بر آتش غم بکام دل روزی چند

خواهیم زد آب با دل افروزی چند

زان پیش که بر باد دهد دست اجل

گرد از سر خاک ما جگر سوزی چند

ابن یمین