×
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
بلی ز آن می که در کامش فرو ریخت
نمیرد، کآب خضرش در گلو ریخت
۱ بیت
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۷ - ز جانم نغمهء «الله هو» ریخت
ز جانم نغمهء «الله هو» ریخت
چو کرد از رخت هستی چار سو ریخت
بگیر از دست من سازی که تارش
ز سوز زخمه چون اشکم فرو ریخت
۲ بیت