گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴

 

دراز شد سفر یار دور گشتهٔ ما

فغان ازین دلی بی‌او نفور گشته ما

به آن رسید که توفان بر آیدم بدو چشم

ز سوز سینه همچون تنور کشته ما

بخواند راوی مستان به صوت داودی

[...]

اوحدی