×
اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶
گر دل شکند مهرت از او دور نگردد
خورشید شود ذره و بی نور نگردد
زخمی که بد آموز نمکریزی اشک است
خرسند به صد خنده ناسور نگردد
غم بسته به بازوی دلم حرز شکستن
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
عارف چو جهان سرکش مغرور نگردد
شور است محیط آب گهر شور نگردد
حیف است به آن ظرف تنک باده که می را
در ساغر گل نوشد و فغفور نگردد
خورشید کی و پرتو دیدار تو هیهات
[...]