گنجور

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت مفلسی که عاشق ایاز شد و گفتگوی او با محمود

 

گوی گه گه در حضور افتاده است

وین گدا پیوسته دور افتاده است

عطار
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است

جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است

شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر

عاشق دیوانه دل زان ناصبور افتاده است

عاشقان را وایه دیدار تو باشد در بهشت

[...]

اسیری لاهیجی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵

 

تا دیده ز دیدار تو دور افتاده است

جان نیز چو سینه ناصبور افتاده است

دل با همه تلخکامی از زهر فراق

از شوق شکر لبت به شور افتاده است

صفایی جندقی