گنجور

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

غم از آیینه خاطر زدودم تا شدم عاشق

در دولت به روی خود گشودم تا شدم عاشق

نبودم تا به درد و داغ همدم در عدم بودم

پدید آمد در این عالم وجودم تا شدم عاشق

برون بردم ز چوگان محبت داغ جانان را

[...]

قصاب کاشانی