گنجور

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

سفر عمر زیانست و درو سود عبث

حسرت بود چو اندیشة نابود عبث

کس درین مرحله یارب به چه خرسند شود؟

فکر معدوم عبث حسرت موجود عبث

دل ازین دانش بیجا به مرادی نرسید

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

زندگی شد همه نابود، پی بود عبث

قدم سعی درین بادیه فرسود عبث

کفن از تار امل بافی ما ماند به ما

در جهان این همه جان کندن ما بود عبث

بسیه چاه لحد، پا چو گذاری، دانی

[...]

واعظ قزوینی