×
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰
دلبر چو دلم به عشوه بربود برفت
غمهای مرا به غمزه بفزود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
آتش به من اندر زد و چون دود برفت
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها » شمارهٔ ۱۴۷ - الصّبر
صبری که دلم بدو قوی بود برفت
بس دیر به دست آمد و بس زود برفت
هر چند که لاف پایداری می زد
چون آتش غم بدید چون دود برفت
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۶۶
یاری که دلم ز غم بفرسود برفت
بس دیر بدست آمد و بس زود برفت
زان پیش که دود از آتشش برخیزد
آتش بدلم درزد و چون دود برفت
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۹۴
آن فتنه کن شمع جمع ما بود برفت
وان ماه که مهر ما بیفزود برفت
داود چو بی رخش نبودی روزی
اکنون چکند که ماه داود برفت
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
وه که باز از کف من دامن مقصود برفت
یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت
تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند
جان که آویزه بند کمرش بود برفت
وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۳ - باز نمودن عیینه صورت حال خود را پیش معتمر
با من این نکته گفت و زود برفت
در من آتش زد و چو دود برفت