گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

هر زمان از بی‌خودی خواهم که آن رو بنگرم

چون رسم نزدیک نتوانم که آن سو بنگرم

در سجود افتم چو بینم قبله دیدار او

رخ نهم بر خاک کان محراب ابرو بنگرم

هرکجا روی نکو یابم نشان، آنجا روم

[...]

امیر شاهی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

چون من بی صبر و دل خواهم که آن رو بنگرم

اول از بیم رقیب این سو و آن سو بنگرم

سوزدم جان ز آرزوی آن خط و عارض به باغ

سایه سنبل چو بر گلهای خود رو بنگرم

بر میان صد رشته جان با کمر بستی گره

[...]

جامی