×
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶
اگر دریا ز اشکم دم زند، آشوب میخواهد
وگر آتش کند دعوی به آهم، چوب میخواهد!
نمیخواهم که از راز من او هم باخبر گردد
چو عشق اینجا رسد، کی قاصد و مکتوب میخواهد
ز روی دل بود نقشی که بر آیینهٔ جان است
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۷
کسی را در فغان ناله چون محبوب میخواهد
اگر خاموش گردد، همچو آتش چوب میخواهد
دماغ آشفته بسیارند در کنعان شوق، اما
نسیم پیرهن میگردد و یعقوب میخواهد
ز بس در هر دیاری یار دور افتادهای دارم
[...]