گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

من گرفتم آفتاب از چارسو آید برون

روزکی گردد شب ماگرنه او آید برون

زرد رویی ها کشید از رویش امروز آفتاب

من نمیدانم که فردا با چه رو آید برون

بس که زلفش بر زبان می آورم نزدیک شد

[...]

۶ بیت
ابوالحسن فراهانی