گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

بهر سرچشمه کان آرام جان زد خرگهی آنجا

بعشرت با می و معشوق بنشیند مهی آنجا

نه دل آگه شود کز دیدنش چون میشود حالم

نه از غیرت توانم دید با این آگهی آنجا

که میداند که چونم میکشد در خلوت آن بدخو

[...]

بابافغانی