گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۹

 

دل جز ترا به سینه درون جایگه نداد

وین مملکت زمانه به خورشید و مه نداد

آبش مباد ریخته، هر چند زان زنخ

صد تشنه را بکشت که آبی ز چه نداد

صوفی که خاک نیست سرش در ره بتان

[...]

امیرخسرو دهلوی