گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

دست اجلم بر دل ماتمزده ره بست

عود دلم از دود جگر تار سیه بست

منشور سرافرازی و گردنکشی او

تعویذ دل ماست که بر طرف کله بست

آه از دل آن مست که چون رخش بدر تاخت

[...]

بابافغانی