گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

دوش در مستی به زلف یار چنگی می زدم

مست بودم پنجه در چنگ پلنگی می زدم

می زدم بر سینه گاهی خنجر از ابروی او

گاهی از مژگان وی بر دل خدنگی می زدم

دیدم آن سیمین بدن دل سخت تر دارد ز سنگ

[...]

بلند اقبال