گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵

 

درعشق گنهکارم اگر خاک نگردم

تا خاک نگردم ز گنه پاک نگردم

عمرم بتماشای تو بگذشت و هنوزت

یکبار نبینم که جگر چاک نگردم

بی لعل تو گر باده خورم زهر از آن به

[...]

اهلی شیرازی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

چسان گرم سخن با آن بت شیرین دهن گردم

سخن بیگانه است آنجا اگر خود من سخن گردم

کجا با یک زبان شرح غم او می‌توان گفتن

مگر از هر سر مو چون زبان گرم سخن گردم

قدم ننهاده‌ام از خود برون در دشت‌پیمایی

[...]

فیاض لاهیجی