گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

گر ز بار غم هجر تو به تنگ است دلم

چه کنم قطره خون است نه سنگ است دلم

جذب عشق تو نهنگ دو جهان آشام است

گام همت زده در کام نهنگ است دلم

گر تو را آرزوی دیدن دیدار خود است

[...]

جامی