گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

مهی چون او به دست من نیفتد

وگر افتد، چنین روشن نیفتد

نمی دانم چه سر دارد، که تیغش

مرا خود هرگز از گردن نیفتد

ز بخت خود پریشانم که یک شب

[...]

امیرخسرو دهلوی