گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳

 

کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمی‌دانم

به تاریکی در افتادم ره روشن نمی‌دانم

ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت

که او داند که من چونم اگرچه من نمی‌دانم

چو من گم گشته‌ام از خود چه جویم باز جان و تن

[...]

عطار
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل دهم » بخش ۸ - مثنوی

 

جز حدیث تو من نمی‌دانم

خامشی از سخن نمی‌دانم

عراقی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸

 

چنان شدم که قبیح از حسن نمی‌دانم

مپرس مسئله از من که من نمی‌دانم

جنون عشق سراپای من گرفت از من

چنان که پای ز سر سر ز تن نمی‌دانم

مر از خویش برون کرد و جای من بنشست

[...]

فیض کاشانی