گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

تا بدرد عشق جان از تن نمی آید برون

درد عشق او ز جان من نمی آید برون

دانه اشکم بخوناب جگر پرورده است

اینچنین لعلی ز هر معدن نمی آید برون

نخل قدت را طراوت از ریاض جنت است

[...]

فضولی