گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

ز حرف دوست اگر کار من نرفت از دست

ز دست رفتم و دست سخن نرفت از دست

گل بهار وفا ساخت زخم تیشه خویش

به حیرتم که چرا کوهکن نرفت از دست

ثبات کامل دیر وفای کو این است

[...]

اسیر شهرستانی