گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

بهار است و از اشکم گل به دامن می‌کند صحرا

ز جوش لاله یا خون گریه بر من می‌کند صحرا

نیفتد تا به راه عاقلی از بی‌خودی مجنون

به هر سو آتشی از لاله روشن می‌کند صحرا

لباس بی لباسی بر قد دیوانه می‌دوزد

[...]

واعظ قزوینی