گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸

 

نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را

شعله جواله سازد بی فلاخن سنگ را

سخت جانانند باغ دلگشای یکدگر

می کند گلریز، روی سخت آهن سنگ را

نفس سرکش را دل روشن به اصلاح آورد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

گشته از سوز شرر زان سینه گلخن سنگ را

کاتش افگنده است در دل، ناله من سنگ را

میکند سامان اسباب جنونم نوبهار

بهر طفلان سیل می آرد بدامن سنگ را

سازش گردون بدو نان یک دو روزی بیش نیست

[...]

واعظ قزوینی