گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲

 

فرزانگی در آتش غفلت سپند کیست

دیوانگی شکار و رهایی کمند کیست

خاکم به باد رفت و غبارم ز جا نخاست

معمار من طبیعت مشگل پسند کیست

رشک شبم در آتش پروانگی گداخت

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

آن دل که نام درد نداند سپند کیست

آن دیده ای که نم ندهد مستمند کیست

گشتم غبار و باد ز باغم نمی برد

دانم که نخل سایه سرو بلند کیست

گردیده است خانه دلها خراب از او

[...]

اسیر شهرستانی