×
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹
کی از اسباب نیکی بدگهر فرخنده میگردد
سگ درنده از سوزن کجا دوزنده میگردد
نکو از اختلاط بدکنش، بد میشود آخر
چو با تیغ آب همدم میشود، بُرّنده میگردد
چمن تا گل نمیگردد، کجا گل میدهد ای دل؟
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۴
به اندک شوخیی بنیاد تمکینکنده میگردد
حیا تا لب گشود از هم تبسم خنده میگردد
تنزه گر هوس باشد مجوشید آن قدر با هم
که صحبت از سریشم اختلاطیکنده میگردد
تغافلحکم همواریستکوه و دشت امکان را
[...]