×
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
عفوت آوردم، دل شرمنده را آتش زدم
خط آزادی نمودم بنده را آتش زدم
کاو کاو خانه کردم، جنس بی قیمت نبود
شگر گفتم گوهر ارزنده را آتش زدم
خنده ار با گریه دیدم بر در رد و قبول
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۲
شب ز شیون بلبل گوینده را آتش زدم
در دهان غنچه شکّر خنده را آتش زدم
کردم از سوز درون شرمنده دوزخ را و باز
ز آتش دل دوزخ شرمنده را آتش زدم
با نوازشهای لطف او به بزم اشتیاق
[...]