گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۱

 

گهی از داغ لذت گه زچاک پیرهن دزدم

بیاو رشک را بنگر که درد از خویشتن دزدم

تو مشغول گرفتاران تو گشتی مگر زین پس

سر راه صبا گیرم نسیم از پیرهن دزدم

طپد در خاک و خون چون مرغ بسمل کشت اما من

[...]

ابوالحسن فراهانی