گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

آنکه مزاج دلش باز ندانم که چیست

رفتن او کشتن است، باز ندانم که چیست

این منم از پشت کوژ چنگ حریفان عشق

زار بنالم، ولی خار ندانم که چیست

مست شبانه است یار خواب خماری به سر

[...]

امیرخسرو دهلوی