گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷

 

کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص

تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص

شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود

من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص

داشتم در صید گاه صد زخم از بتان

[...]

محتشم کاشانی