گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۹

 

صانعا شکر تو واجب شمرم

که وجود همه ممکن تو کنی

کائنا من کان خاک در توست

که زخاک این همه کائن تو کنی

گرچه از وجه عدم عین وجود

[...]

خاقانی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

هر لحظه مرا به کام دشمن تو کنی

جان در تن من خشک چو گردن تو کنی

در هجر تو والله که نبارم جز خون

من با تو کی آن کنم با من تو کنی

سید حسن غزنوی