گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

گر چو تو ترک در ختن بودی

ور چو تو سرو در چمن بودی

در چمن بسکه سجده بردندی

تاختن بس که تاختن بودی

آفتاب از شفق براندی خون

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶

 

من آواره را گر دل به جای خویشتن بودی

کجا زین گونه رسوا گشته هر انجمن بودی

نهادی بر گلوی صید تیغ و من به صد حسرت

همی مردم چه بودی گر به جای صید من بودی

مرا شد کوه غم جان وز غمت جان می کنم اکنون

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۵

 

بقدر درد اگرم قوت سخن بودی

کرا مجال سخن با وجود من بودی

بسعی و کوشش اگر کام دل شدی حاصل

بجای خسرو و پرویز کوهکن بودی

گل ار ز آتش حسن تو داشتی رنگی

[...]

اهلی شیرازی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

تا چون گلم آسایش دامن بودی

دلتنگتر از غنچه بگلشن بودی

رفتی ز بر من و شکفتی اکنون

من بیتو چنانم که تو با من بودی

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

فاش از کفم ار کشیده دامن بودی

چون روح مرا نهفته در تن بودی

من در طلب تو وز تو غافل یعنی

من با تو نبودم و تو با من بودی

مشتاق اصفهانی