×
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸
با وجود آن که پیوند آن پری از من برید
گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید
من نخواهم داشت دست از حلقهٔ فتراک او
گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید
من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۷
تاکی از این باغ و راغ رنج دویدن برید
سر بهگریبانکشید گوی شکفتن برید
غنچه قبا نوگلی مست جنون می رسد
تا نشود پایمال رنگ ز گلشن برید
زان چمنآرای ناز رخصت نظارهایست
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن
ای بسا منزل کزین مردن برید
از قفس مرغی سوی گلشن پرید