گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۲

 

ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد

هزار جان گرامی ز تن برون آمد

نبرد کس دل آواره باز هر سویی

که بهر دیدن او مرد و زن برون آمد

به زلف شانه همی کرد دی که چندین دل

[...]

امیرخسرو دهلوی