گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

هر کس آنجا که می و شاهد و گلشن آنجاست

من همانجا که دل گشمده من آنجاست

هر شب، ای غم، چه رسی در طلب دل اینجا

آخر آن سوخته سوخته خرمن آنجاست

گم شده جان به شب تیره و چشمم به ره است

[...]

امیرخسرو دهلوی