×
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
تا در خم آن گیسو چین و شکن افتاده
بس بند و گره ز آن چین در کار من افتاده
در مسلک آزادی ما را نبود هادی
جز آنکه در این وادی خونین کفن افتاده
شادم که در این عالم از حرص بنی آدم
[...]
۷ بیت